به دلش نبود صدایم بزند

به دلش نبود صدایم بزند
اما طبق عادتِ خیال سمتش برگشتم
همه چیز عادی بود
جز منطقِ خیالِ من
جز آنچه در من می‌پیچید

دست بردم و عقربه را از ساعت گرفتم
و عدد را از جهانم
اما زمان در قدم برداشتن دقیق بود

نامش را صدا زدم
اما صدا نبود
حرف‌های نامش ، الفبای سکوت بود
کُند و کشدار و بی‌صدا
مثل تبدیل شدن چوب به زغال سنگ
مثل رنگ باختنِ شیارهای دست زیر آفتاب

رو به رویم تابوتی
با دو شکاف عمیق بر کناره‌هایش
انگار آدمی به دو سو
از مرگ گریخته باشد
دست می‌کشم بر پهلوهایم
دو شکاف بر تن دارم
قلبِ من
از دو سو
سمتِ او دویده است

سیدمحمد مرکبیان

نظرات 1 + ارسال نظر
mhr3A چهارشنبه 1 دی 1395 ساعت 20:59 http://joorvajoor.twomini.com/

به امید روزای خوب بی وقفه براتون، باعث افتخاره به سایت منم سر بزنین کلبه خرابه ما رو مزین کنید...ممنونم
56168

ممنونم از حضور شما دوست عزیز
موفق باشید
با مهر
احمد

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.