بخاطر توست

بخاطر توست
پیمان هر روز من با آفتاب
با نور ،  با زمان
با موج زیبای این لحظه های روان

بخاطر توست
که در دستهای زمان
رها می شوم
و در تکرار زیبایش غوطه ور

بخاطر توست
که اینگونه می شتابم
به استقبال سحر

آه ، آری
بخاطر توست
که زندگی هر صبح
سراغ از کوچه مان می گیرد
سراغ از لبخند این پنجره
سراغ از نگاه این بیدار

بخاطر توست
که حریرنسیم
براین پنجره کوچک
گونه نوازش می ساید

که خورشید هرصبح
به ملاقات باغچه می آید
و کودکان غنچه را به آغوش می کشد

بخاطر توست
که از ارمغان بخشش او  
زیبایی
بر بام سبز باغچه مان
می بارد

آری
بخاطر توست
که صبح
در گسترش گرم و شتابانش
در این حیاط کوچک
اندکی صبر می کند
و به نوای بالهای آرزوی من
گوش می سپارد

بخاطر توست
که آفتاب مرا می شناسد
و کاروان روز
در این خلوت تنها
خیمه می زند

فریبا سعادت

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.