عشقت داغِ بزرگی بود

عشقت
داغِ بزرگی بود
که روزگار
بر دل و پیشانی ام گذاشت

حالا تو بگو
با دستی که پشت آن را داغ گذاشته ام
چگونه می توانم
دستِ دوست داشتنِ کسی را
دوباره بفشارم ؟

مینا آقازاده

نظرات 2 + ارسال نظر
دادا پنج‌شنبه 25 شهریور 1395 ساعت 22:27

با درود و سپاس فراوان از همراهی ات دا دا جان
مانا باشی
با مهر
احمد

دلارام پنج‌شنبه 25 شهریور 1395 ساعت 14:19

گفته بودند که از دل برود یار چو از دیده برفت
سالها هست که از دیده‌ی من رفتی لیک
دلم از مهر تو آکنده هنوز
دفتر عمر مرا
دست ایام ورقها زده است
زیر بار غم عشق قامتم خم شد و پشتم بشکست
در خیالم اما
همچنان روز نخست تویی آن قامت بالنده هنوز
در قمار غم عشق
دل من بردی و با دست تهی
منم آن عاشق بازنده هنوز
آتش عشق پس از مرگ نگردد خاموش
گر که گورم بشکافند عیان می‌بینند
زیر خاکستر جسمم باقیست
آتشی سرکش و سوزنده هنوز

دستم را بگیری و زیر گوشم زمزمه کنی
پشتِ خواب های نا آرامِ تو
چیزی بیش از نگرانی‌ هایِ زنانه نیست
دستت را بگیرم و زیر گوشت زمزمه کنم
پشتِ نگرانی‌ هایِ زنانه ی من
مردی ایستاده
که دیوانه وار دوستش دارم
من هم معتقدم که مردان از مریخ می‌ آیند و زنان از ونوس

نیکی‌ فیروزکوهی

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.