محبوب من

محبوبِ من
اگر به تو دروغ بگویم
زبانم از بیخ و بن بریده شود
و از سعادت کلامِ " دوستت دارم " محروم بماند

محبوبِ من
اگر دروغ برایت بنویسم
دستانم بخشکند
و از سعادت نوازشت محروم بمانند

محبوب من
اگر چشمانم به تو دروغ بگویند
همچون دو اشکِ مایوس ، جاری شوند بر کف دستانم
ودیدارت نصیبشان نشود

ناظم حکمت
ترجمه : فرشته درویشوند

نظرات 1 + ارسال نظر
دلارام سه‌شنبه 16 شهریور 1395 ساعت 07:45

امروز صبح در شهر...
یک عدد صندلیِ سیاه تنها در پیاده رو قدم میزد!
جدول های کنار خیابان با درخت ها گل یا پوچ بازی میکردنند!
کبوتر ها بالای پشت بام ها نشسته بودند و سیگار میکشیدند!
گربه های ولگرد شهر، برای تماشای فیلم در مقابل سینماها صف کشیده بودنند!
نانوایی ها دیش ماهواره میفروختند و در تنورشان رسیور پخت میکردند!
من هم تو را فراموش کردم!

اینگونه نگاه نکن ...
باشه قبول!
مادرم راست میگفت من از همان کودکی دروغگوی خوبی نبودم! اصلا نیازی نیست مثل پینوکیو دماغم دراز شود!
این بند آخر کافی ست تا دروغ هایم لو برود....!
شاید همهء آن حرفها باور کردنی باشند
اما همه میدانند
فراموش کردن تو ،دروغِ شاخدار بزرگ من است!

علی_سلطانی

ناگهان
بین من و تو
آن قدر فاصله افتاد
که نامش را
می توانی تا سفر ادامه بدهی
سفر
تنهایی را
ازشهری به شهردیگری می برد
و به هرکه سلام می کردم
باخداحافظی فرقی نمی کرد
غریبه چیست؟
که به هرکسی نزدیک می شوم
فرار می کند
آهای فراری ها
خون من
پرشده از کمبود زندگی
بازکنید
رگ های بسته ی آشنایی را
من انکار زنی عاشقم
که به هردری ازخاطراتش می زد
درهای بعدی بسته می شد
می خواهم باهمین قلب ناقص
دوست بدارم
زندگی کنم
و این بار مراقبم
ازهراتفاق عاشقانه ای که بیفتد
عکس بردارم

منیره حسینی

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.