هنگام خداحافظی

آسمان شهر ما
از صبح می بارید
خیابان زیر نور نقره صدها چراغ آن شب
تن بیمار را
با روغن باران جلا می داد
در آن خلوت
صدای پای ما بود و صفیر باد
و تنها چتر سرخ او
دم بدرود
لب ما را به کار بوسه با هم دید

فرخ تمیمی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.