تو را زنانه می خواهم

تو را زن می خواهم آن گونه که هستی
از کیمیای زن چیزی نمی دانم
از سرچشمه ی حلاوت او
از این که غزال ماده چگونه غزال شد
از این که پرندگان چگونه نغمه سرایی آموختند

تو را چون زنانی می خواهم
در تابلوی های جاودانه
چون دوشیزگان
نقش شده بر سقف کلیساها
که تن در مهتاب می شویند

تو را زنانه می خواهم
تا درختان سبز شوند
ابرهای پر باران به هم آیند
باران فرو ریزد

تو را زنانه می خواهم
زیرا تمدن زنانه است
شعر زنانه است
ساقه ی گندم
شیشه ی عطر
حتی پاریس زنانه است
و بیروت
با تمامی زخمهایش ، زنانه است

تو را سوگند
به آنان که می خواهند شعر بسرایند
زن باش
تو را سوگند
به آنان که می خواهند خدا را بشناسند
زن باش

نزار قبانی

نظرات 16 + ارسال نظر
سولماز دوشنبه 30 فروردین 1395 ساعت 11:19

سلام

الان از اونجا اومدم..منظورم همون جاییه که شعرهای قشنگ شاملو رو گذاشته بودین.وقتی نظرم رو فرستادم تازه متوجه شدم صفحه اول در مورد اینجا نوشته بودین. یعنی دیگه اونجا اصلا سر نمی زنین؟اینجا هم خیلی قشنگه ولی آخه اونجا هم خیلی قشنگه و خیلی دوستش دارم.

سلام دوست عزیز
ممنونم از همراهی صمیمانه تون امیدوارم از اینجا هم همانند وبلاگ قبلی خوشتون بیاد
مانا باشی
با مهر
احمد

●♥ محمد شیرین زاده ♥● یکشنبه 29 فروردین 1395 ساعت 04:20 http://m-bibak.blogfa.com

ابر

تبخیری از بوسه های آبدار توست؛

که اینگونه ..

مست بارانَ‌ م !


((ناصر رعیت نواز))

صبح
باور عشق است
در لبخند آسمانی تو
وقتی
چشم هایت را باز می کنی
و عطر نگاهت را
بر خورشید می پاشی
تا غزل غزل
روشنی بسراید

بهنام محبی فر

●♥ محمد شیرین زاده ♥● چهارشنبه 25 فروردین 1395 ساعت 17:54 http://m-bibak.blogfa.com

مرگ در لباس‌ های خانگی کمین کرده‌ ست

در ساعت تنها

وقتی که کوهستان را هوای بارش است

و روز به سنگینی

در کمد های سنگین آغاز می‌ شود

مرگ در لباس‌ های نَشُسته

نِشَسته است

با سری پر مو و پوستی غمگین

به هیات پیرمردی

در لباس خانگی چروکیده‌‌ یی

آرام ایستاده است .


((‏مجید نفیسی‬))

سیب نگاهت
بر
حوض دلم
هوش از سر کودک عقل میپراند
چونان ناقوس عشق
من مرغ اسیر و عاشق عشق
پشت میله های تند اجبار
سر عمیق ترین
چاه رهایی
آسمان مأمن من است
هوایی ام کرده است; درست
در رویایم با عق مدهوش
میکنم از لبان مستت جانی نوش
رسته از بند نجابت شده ام
فارغ از قانون و عادت شده ام
به گمانم که من عاشق شده ام

عاطفه عزیزی

●♥ محمد شیرین زاده ♥● چهارشنبه 25 فروردین 1395 ساعت 04:43 http://m-bibak.blogfa.com

به پاییزی که آمدی قسم

بهار

قصه ی بیشه های دور بود

غصه های ما

حتی در انتها ی اشک هایمان

بهار را خواب نمی بینند


((مهسا رهنما))

, گاهی باید
چترت را ببندی
بگذاری باران
آتشی را که در قلبت روشن است
نم نم
خاموش کند

مینا آقازاده

●♥ محمد شیرین زاده ♥● سه‌شنبه 24 فروردین 1395 ساعت 15:59 http://m-bibak.blogfa.com

شعری از جبران خلیل تقدیم احمد آقا عزیز


کاش چاه خشکیده و بی آب بودم.

مردم در من سنگ می انداختند.

برایم سبک تر و دوست داشتنی تر از آن بود

که چشمه جوشانی باشم؛

مردم بر آن می گذرند و نمی نوشند...

کاش نی خشکی بودم زیر پای رهگذران

بهتر از آن بود که سازی باشم با تارهای طلایی

در خانه ای که صاحبش؛

سرانگشت نواختن ندارد

و فرزندانش نمی شنوند.


((جبران خلیل جبران))

انسانی که با سکوت نزیسته است
چگونه خواهد توانست
عشق مرا حس کند
کسی که با چشمانش باد را نبیند
چگونه می تواند
کوچم را درک کند
آن کس که به صدای سنگ گوش نسپرده
چگونه می تواند
صدایم را بشنود
و آن کس که در ظلمت نزیسته
چگونه به تنهایی‌ ام ایمان می آورد ؟

شیرکو بیکس

●♥ محمد شیرین زاده ♥● سه‌شنبه 24 فروردین 1395 ساعت 15:35 http://m-bibak.blogfa.com

قهوه‌ که‌ می‌ خوری‌ به‌ من‌ گوش‌ بده‌ !

شاید دیگر با هم‌ قهوه‌ نخوریم‌ُ

فرصتی‌ نداشته‌ باشیم‌،

برای‌ گَپ‌ زدن‌ !

نه‌ از تو چیزی‌ می‌ گویم‌،

نه‌ از خودم‌ !

ما شمالی‌ ترین‌ نقطه‌ ی‌ عشقیم‌ !

دو سطرِ حاشیه‌ نویسی‌ شُده‌ با مداد !

درباره‌ی‌ چیزی‌ بزرگ‌ ترُ پاک‌ تر از من‌ُ تو

حرف‌ می‌ زنم‌ !

عشق‌ ، شاپرکی‌ آمده‌ از بهشت‌ بود،

بر شانه‌ هامان‌ نشست‌ُ ما پَراندیمش‌ !

ماهی‌ مطّلایی‌ بود آمده‌ از دریا،

ما لِه‌ اَش‌ کردیم‌ !

ستاره‌ یی‌ آبی‌ بود که‌ سوزاندیمش‌ !


((نزار قبانی))

می خواهم
دوباره عاشق باشم
اما این بار
عشقی ساده و معمولی
که مثل اب روان
و مثل نسیم ارام باشد
می خواهم
دوباره عاشق باشم
کسی که فقط
دوست داشتن را
بلد باشد

حسین احمدخانی

شبنمکده سه‌شنبه 24 فروردین 1395 ساعت 10:50 http://www.mhabaei.blogfa.com

درود

ممنونم از لطف و محبت شما دوست گرامی
شاد باشید
با مهر
احمد

سه نقطه های دلم ... دوشنبه 23 فروردین 1395 ساعت 19:32 http://noghtehchinhayedelam.blogfa.com/


..............................................................

باور نداشتم که زنی بتواند
شهری را بسازد و به آن
آفتاب و دریا ببخشد و تمدن.
دارم از یک شهر حرف می زنم!
تو سرزمین منی!
صورت و دست های کوچکت،
صدایت،
من آنجا متولد شده ام
و همان‌جا می میرم!

"نزار قبانی"

این اتفاق بارها و بارها رخ داد:
مردی زنی را دوست داشت

این اتفاق بارها و بارها رخ داد:
زنی مردی را دوست داشت

این اتفاق بارها و بارها رخ داد:
زنی و مردی
کسی که دوست‌شان داشت را دوست نداشتند

روزی، روزگاری
اتفاقی افتاد
و احتمالاً همان یک بار بود:
مردی و زنی
همدیگر را دوست داشتند

روبر دسنوس

●♥ محمد شیرین زاده ♥● دوشنبه 23 فروردین 1395 ساعت 13:23 http://m-bibak.blogfa.com

حمله به قبانی!

احمد پوری که آثاری را از این شاعر به فارسی ترجمه کرده است درباره او اظهار کرد: دقیقا درباره اینکه شعر نزار قبانی در کدام زمینه​های ادب فارسی تأثیر گذاشته است نظری ندارم اما می​توانم بگویم آشنایی با شعرهای قبانی به عنوان یک شاعر بزرگ عرب برای خوانندگان ما مغتنم است و البته شاعران ما توانسته​اند از او الهام​ بگیرند.

او با بیان اینکه نگاه قبانی به زن نگاهی تابوشکن است، گفت: در جامعه عرب با توجه به سنت​هایی که داشته‌اند نزار قبانی جزو پیشگامانی بوده که نگاهی خاص به زن داشته و حتی تنها شاعری بوده که بدون ترس توانست مسأله زن را مطرح کند و طبیعتا آنها را در قالب شعرهای عاشقانه گفته است. او معروف به بزرگترین عاشقانه‌سرای شعر عرب بوده است.

پوری تصریح کرد: شعرهای او در سرزمین خودش حساسیت​های زیادی را به وجود آورد. اولین کتابش که منتشر شد شیخ علی طنطاوی در سال 1940در مجله الرساله نوشته بود، «اخیرا در دمشق کتاب کوچکی منتشر شده که جلد قشنگ و ظریفی دارد و کاغذی زرورق دور آن پیچیده​اند؛ از آن کاغذهایی که در مجالس عروسی دور جعبه​های شکلات می​پیچند و بعد نوار قرمزی که زنان بدکاره بر کمر خود می​بندند دور آن بسته شده. در این کتاب سخنانی به نام شعر چاپ شده است». این درست شروع حمله​ها به قبانی بود. به قبانی هم از طرف کسانی که بسیار سنتی بودند و هم از طرف چپ​ها حمله شد.

مترجم «در بندر آبی چشمانت» سروده نزار قبانی گفت: شعر قبانی در کل شعری صادقانه و قوی بود که توانست راه خودش را برود و حتی منتقدان قبول کنند که او شاعری بزرگ است.

این مترجم ادبی ادامه داد: نزار قبانی یک کتاب به نام «حاشیه بر دفتر شکست» دارد که حاوی شعرهای سیاسی او است. این کتاب شعرهایی بسیار زیبا دارد. قبانی در نگاه سیاسی خودش شدیداً از سستی فرمانرواهای عرب که فقط به پول و نفت‌شان فکر می​کنند انتقاد می​کند و شدیداً به اسراییل حمله می‌کند و مسایل عرب را بیان می​کند.

همچنین مترجم مجموعه شعر «صدنامه عاشقانه» نزار قبانی گفت: نزار قبانی را می‌توان فروغ شعر عربی دانست. این دو شاعر به طور واقعی با شعر عرفانی و کلاسیک و ذهنیت حاکم بر شعر فاصله‌گذاری کردند.

قبانی فروغ شعر عرب است

رضا عامری ادامه داد: فروغ مهم‌ترین شاعری است که مقوله ابژکتیو در شعر فارسی را نمایندگی می‌کند و نزار قبانی این کار در شعر عربی انجام می‌دهد. نزار قبانی به طور مشخص شاعری است که با بصیرت امروزی با ابژه‌ها تعامل و ارتباط مستقیم دارد. او شاعری است که ذهنیت خودش را بر محیط و اشیا دیکته می‌کند نه اینکه اشیا بر او تاثیر بگذارند. شاعرانی که با جامعه مدنی و مدرن سروکار دارند همواره شعرشان در جامعه کهن ساختارشکنی می‌کند.

وی توضیح داد: نزار قبانی محصول ذهنیت مدرن است. جسارت او در برخورد با زن و بیرون آوردن او از آغوش خلفا و عشاق قرون گذشته مهم‌ترین کاری است که نزار انجام می‌دهد. او زن عرفانی و آسمانی را به زمین می‌آورد و این مهم‌ترین مشخصه شعر نزار قبانی است.

عامری افزود: درباره اینکه نزار قبانی، زن را از آسمان به زمین آورده و او را از زیر دندان خلفا بیرون کشیده می‌توان گفت نگاهی ابزاری است اما این نگاه همان نگاه مدرن به پدیده‌ها است. نگاه مدرن تصویری از وضعیت موجود شاعر است. ابژکتیو کردن جهان اطراف به نظرم مهمترین کار نزار است.

او ادامه داد: شعرهای سیاسی قبانی اهمیت آنچنانی ندارند. هر شاعری یک ویژگی دارد که آن ویژگی اهمیت آن شاعر را برجسته می​کند. طبیعتا نزار قبانی نمی‌تواند به جای آدونیس و البیاتی بنشیند. اگر قرار است از شعر سیاسی حرف بزنیم می‌توان از درویش و البیاتی نام برد. اهمیت نزار در شعر عاشقانه است. بهتر است او را از لحاظ سیاسی نگاه نکنیم. نزار در شعر زن و نگاه مدرن خلاصه می​شود.

وی بیان کرد: نزار با ذهنیت کلاسیک فاصله دارد. همچنین نوشته​های نثر مهمی هم دارد، ولی اهمیت او به خاطر تغزل است.

قبانی شاعری معترض بود

همچنین موسی بیدج که کتاب «بلقیس و عاشقانه‌های دیگر» قبانی را به فارسی برگردانده است اظهار کرد: نزار قبانی یکی از طلایه​داران شعر معاصر عرب محسوب می​شود. او 75 سال عمر کرد و در این مدت طراح شیوه نوینی از شعر عرب بود که با قواعد موجود آن زمان هم‌خوانی نداشت، برای همین گاهی اوقات از نظر بعضی​ طبقات اجتماع مترود می​شد چرا که جامعه آن روز برای این حرف‌ها آمادگی نداشت، البته جامعه امروز متفاوت است.

این مترجم زبان و ادبیات عرب ادامه داد: نزار قبانی اصرار کرد و با اصرارش سعی می​کرد طرحی نو دراندازد و حرفی نو بیاورد و بتواند به جامعه معاصری که ابزارآلات مدرنیته وارد سرزمینش شده اما هنوز فرهنگ سنتی داشته خدمت کند. نزار می‌گفت تعادلی باید ایجاد شود نه اینکه ما مدرن مدرن شویم مثل غربی​ها و نه سنتی سنتی شویم مثل سنتی‌ها.

بیدج گفت: البته این​ها استنباط من از کارهای نزار قبانی است، بر این اساس او به کار خودش ادامه داد و بخشی از جامعه عرب که زن است را از قید و بندهایی که عرف برایشان قرار داده بود رها کرد و سعی می​کرد تابوی عرف را بشکند، برای همین او مخالفان و موافقان زیادی داشت.

او بیان کرد: شاعر نیز مثل همه انسان​ها کامل نیست، لذا می​تواند زوایای مختلفی را در اندیشه خودش بپروراند. در شعرهای قبانی جاهایی می​بینیم که زن جسم است ولی در بسیاری از جاها زن یک موجود صاحب اندیشه است؛ کسی که کمتر از شکل دیگر انسان نیست.

این مترجم ادبی توضیح داد: شعرهای قبانی در بسیاری از مواقع دو نگاه را منتقل می‌کند. گاهی در شعر او، زن را به عنوان نوعی الگو نادر ارایه کرده و توجه نه به زیبایی سیرت بلکه به زیبایی صورت داشته است.

وی ادامه داد: شکی نیست که قبانی بسیار موثر واقع شده است و یکی از پرخواننده​ترین شاعران امروز عرب است که در کشور ما بسیار مورد توجه قرار گرفته است. قبانی 50 کتاب منتشر کرده که این 50 کتاب را می‌توان تقسیم بر 2 کرد. یعنی 25 کتاب عاشقانه و 25 کتاب سیاسی و اجتماعی.

بیدج خاطرنشان کرد: بسیاری از شعرهای قبانی شعر مقاومت محسوب می​شوند. «سمفونی پنجم جنوب» کتابی است که آن را برای مقاومت جنوب لبنان سروده و یکی از مشهورترین منظومه​های شعری قبانی است. قبانی در دهه 50 میلادی که دیپلمات نیز بود شعری می​‌گوید که وزارت خارجه او را کنار می​گذارد و حتی به پارلمان سوریه هم کشیده می​شود و او را به خاطر شعر علیه کژتابی​های نظام حاکم آنجا محاکمه می‌کنند.

وی با بیان اینکه نزار بسیار شاعر برجسته و معترضی بود، گفت: شکست نظام​های عربی از اسراییل را خیلی​ها گردن قبانی انداختند و گفتند نزار قبانی با شعر عاشقانه گفتن ملت عرب را به خواب برده است و ما از رژیم صهیونیستی شکست خوردیم، البته این‌ها همه بهانه بود. شعر قبانی در گستره​های کلان عرب نیز بوده است به طوری که وقتی یکی از شعرهای قبانی در هفته​‌نامه‌​ای مشهور چاپ شده بود آن را به مصر راه ندادند.

او بیان کرد: نزار در کشور ما خوب معرفی شد اما درباره او بد عمل شد. بسیاری از کتاب​های ترجمه شده او ارزش خواندن ندارد چراکه مشکل بسیاری دارند و کسانی که نه زبان و نه حس شعری قبانی را می​دانستند دست به ترجمه آثار او زدند، اما از آن جایی که کار قبانی گل کرده است اقبال زیادی به آثار او نشان داده می‌شود، لذا اصلا به درست و ادا شدن حق کلام قبانی توجه نمی​شود.

حمزه کوتی، یک مترجم دیگر زبان و ادبیات عرب هم گفت: نزار قبانی، شاعر زن و آزادی، شاعر محبوب جهان، معروف‌تر از آن است که بخواهیم درباره‌اش سخن بگوییم، اما شاعرانی هستند که در حافظه تاریخی ملت‌ها باقی می‌مانند. مردم، آنان را دوست دارند و به آنان عشق می‌ورزند. این عشق و دوستی ریشه در فطرت بشری دارد.

نزار قبانی بر شعر معاصر عرب تاثیری نداشت

وی افزود: نزار قبانی علاوه بر اینکه اندیشه‌های دگراندیشی داشت و به گفته خود از شعر نفس می‌کشید حس زیبایی‌شناسی مشترک میان بشریت را در شعرش وارد کرد. نخستین مجموعه شعر قبانی با نام «به من گفت زن گندم گون» با اعتراض رادیکالیسم حاکم بر جهان عرب رودررو شد. نسخه‌های این مجموعه شعر در مصر به آتش سپرده شد اما نزار قبانی دست از کار و اعتراض به ستم و نگاه فئودالیستی به زن برنداشت و به نوشتن شعر پیرامون زن و حضور نیافتن او در جریان‌های اجتماعی و فرهنگی عربی ادامه داد.

این شاعر خاطرنشان کرد: مجموعه شعرهای قبانی یکی پس از دیگری با خوانندگان میلیونی رو‌به‌رو شد و در جهان بازتاب فراوانی داشت. پایان‌نامه‌های دانشگاهی زیادی درباره شعرش در دانشگاه‌های عربی نوشته شد. خوانندگان بزرگ و مطرح عرب از شعرهایش خواندند و به عنوان سفیر عشق و سخنگوی زن چنان محبوبیتی پیدا کرد که نصیب کمتر شاعری شد.

وی ادامه داد: در دهه 40 شمسی دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی برای نخستین بار نزار قبانی را به خواننده ایرانی معرفی کرد. ترجمه شفیعی کدکنی و معرفی این شاعر در کتاب «شعر معاصر عرب» بازتاب زیادی داشت. علاوه بر خوانندگان عام، شاعران جوان ایران به شعر نزار قبانی گوشه چشمی داشته‌اند و می‌توان رد پای نزار قبانی را در شعر طیفی از شاعران جوان دید.

کوتی تصریح کرد: نزار قبانی علاوه بر اینکه شاعر مطرحی در ایران است، مترجمان شناخته شده‌ای از قبیل دکتر عبدالحسین فرزاد، موسی بیدج، موسی اسوار و رضا عامری و دیگر مترجمان ناشناخته‌ای به ترجمه آثارش پرداختند اما ترجمه‌های بد و خوانش‌های دور از ذهن و غیر قابل هضم از شعر نزار قبانی را از نظر نباید دور نگه داشت. اینها زحمات مترجمان امانت‌داری چون بیدج، اسوار، فرزاد و عامری را به حاشیه سوق داده است. بماند که از دکتر شفیعی کدکنی ذکری به میان نمی‌آید و نسل جدید از ترجمه این شاعر بزرگ و همتی که در معرفی نزار قبانی کرد بی‌اطلاع است.

این مترجم ادبی تاکید کرد: همکاری مترجم بی‌اطلاع، ناشر سودجو و فروش کارهای نزار قبانی که دیگر در جهان عرب هم اهمیت خود را از دست داده علاوه بر اینکه تصویری ناتمام از شعر نزار قبانی ارایه داده ذوق ادبی مخاطبان ایرانی را نیز در تنگنا قرار داده است، به گونه‌ای که دیگر شاعران به رغم دیدگاه‌های متفاوت‌شان در شعر مدرن نادیده گرفته شده‌اند.

کوتی گفت: بیگانگی خوانندگان و به خصوص شاعران ایرانی از شعر عرب به رغم ترجمه‌هایی که صورت گرفته به خاطر این است نزار ابعاد حساس در روابط زن و مرد را در شعر خود مطرح کرده است. هر چند باید گفت هنوز هم نزار قبانی آن گونه که باید، معرفی و بسیاری از اشعارش به فارسی ترجمه نشده‌اند. اکثر مترجمان با جهل و بی‌اطلاعی و اشراف نداشتن بر زبان عربی به سمت شعرهای نزار قبانی رفته‌اند. حتی آن شعرهایی که قبانی از زبان زن سروده است خواننده فارسی زبان را به اشتباه می‌اندازد که گوینده کیست؛ نزار قبانی یا زنی که قبانی در قالب او رخنه کرده است؟

مترجم «نامه نزار قبانی به لامع الحر» معتقد است: از نزار قبانی چهره‌ای نشان داده شده که تنها به ستم تاریخی که بر زن رفته پرداخته است اما واقعیت را باید پذیرفت که وی در اکثر مجموعه شعرهایش زن را محکوم می‌کند، به او فخر می‌فروشد، زیبایی زنانه را زیر سوال می‌برد و به او به عنوان موضوع و ابزاری برای سرودن شعر نگریسته است.

وی افزود: نزار قبانی در شعرهای سیاسی‌اش به ملت‌های عرب اهانت می‌کرد اما اگر دقیق‌تر به مساله نگاه کنیم، می‌بینیم که دوستی و روابط حسنه او با سران عرب در سرکوبی ملت‌های بدبخت عرب بی‌تاثیر نبود. کدام شاعر متعهدی در جهان یافت می‌شود که ضد ملت خود سخن گفته و به سود دیکتاتورهای سرکوب‌گر شعر سروده باشد؟

کوتی بیان کرد: دشمنی نزار قبانی با عبدالوهاب البیاتی، شاعر مردمی عراق، ریشه در همین مساله دارد. ناسزاها و اهانت‌هایی که به البیاتی می‌کرد تفاوت دیدگاه‌های سیاسی این دو شاعر را نشان می‌دهد.

او خاطرنشان کرد: یک سال از پایان جنگ ایران و عراق نگذشته بود که در شعری می‌سراید اکنون وقت عروسی ما فرارسیده است و باید جشن بگیریم. این شعر خشم شاعران و روشنفکران عرب را برانگیخت و به او اعتراض کردند که این حرف را بر چه اساسی گفته است. جنگ و کشتار و آوارگی میلیون‌ها انسان چه جشن و سروری در پی دارد؟

این مترجم زبان و ادبیات عرب گفت: از دیدگاهی دیگر می‌توان به نزار قبانی نگریست. شکی نیست که قبانی بر جریان‌های اجتماعی تاثیرگذار بود و فضای اجتماعی در جهان عرب با زمان قبل و پس از تولد نزار قبانی فرق کرده است اما باید اذعان کرد که نزار قبانی در شعر عرب جریان‌ساز نبود و اگر تاثیری گذاشته تنها در نگرش به روابط زن و مرد و مسایل اجتماعی است که البته تاثیر کمی نیست.

وی تصریح کرد: نزار قبانی بر شعر معاصر عرب تاثیری نداشت. حتی در کتاب «داستان من و شعر» به ترجمه فارسی دکتر غلامحسین یوسفی و دکتر یوسف حسین بکار ​که در آن خاطرات خود را نوشته، تعاریفی که از شعر ارایه داده، علمی و تئوریک نیست بلکه بیشتر روابط روحی و ذوقی خود را با شعر مطرح کرده است.

کوتی اظهار کرد: این شاعر معروف عرب بعد از اینکه از کار سیاست بازنشسته شد در بیروت بنگاه انتشاراتی به نام خود تاسیس کرد و مجموعه شعرهایش را به صورت جیبی انتشار داد. قبانی در بیروت فرصت بیشتری برای تولید شعر پیدا کرد به گونه‌ای که از کسانی که از آثارش افست تهیه می‌کردند و به فروش می‌رساندند شکایت می‌کرد. تولید روزافزون شعر و فروش میلیونی مجموعه شعرهای کوچک و جیبی این شاعر ثروتمند را به تولیدگری بی‌اندیشه تبدیل کرد. او بر حساس‌ترین نقطه دست گذاشته است که همانا روابط دختران و پسران نوبالغ است. نزار قبانی در معلومات خود تجدید نظر نمی‌کرد، کتابخانه‌ای شخصی نداشت و اهل مطالعه نبود. او تنها به یگانه اندیشه جنجال برانگیزش دل بسته بود و به همین خاطر نتوانست در شعر عرب جریانی ایجاد کند.

او بیان کرد: با این همه تاثیر نزار قبانی را بر موسیقی معاصر و بر مخاطبان نباید از نظر دور نگه داشت. شعر "قارئه الفنجان" (زن فالگیر) او با صدای ماندگار عبدالحلیم حافظ (بلبل ترانه عرب) را همه دوست دارند. من با شعرهای نزار قبانی زیستم و حس زیبایی‌شناسی او را می‌ستایم.

سلام اقای شیرین زاده عزیز
ممنونم که این مقاله را برایم ارسال کردید
از لطف شما سپاسگزارم دوست نازنینم
با مهر
احمد

فرزانه دوشنبه 23 فروردین 1395 ساعت 10:56

پیشانی ات را
به پیشانی ام بچسبان
و در چشم هایم خیره شو
خسته ام از سکوت
این بار می خواهم
دوست داشتن را
روی لب هایت فریاد بکشم...

مرا بتاب...
بتاب از گلایه بیزارم

مرا بخواب
بخواب در عطش گرفتارم

مرا ببر
به شروع دوباره در پایان

مرا ببر
ببر به تو را دوست میدارم

یغما گلرویی


ممنونم از حضور صمیمانه تان فرزانه عزیز
مانا باشی
با مهر
احمد

●♥ محمد شیرین زاده ♥● دوشنبه 23 فروردین 1395 ساعت 04:12 http://m-bibak.blogfa.com

باید بروم

پیش از آنکه

شب بر من فرود آید

و ستارگان یک به یک خاموش شوند

آهسته قدم می زنم

سکوتی مطلق

مرا همراهی می کند

چراغ های خیابان خاموش است

سایه ام در تاریکی گم می شود

اکنون من تنهاترین آدم روی زمین هستم

باران ، تنهایی ام را می بیند

آهسته شروع به باریدن می کند

او برای من می بارد

و من برای تو

دلتنگی قلبم را چنگ می اندازد

گویی کسی در برابرم ایستاده

و با پتکی بر سینه ام می کوبد

کاش می دانستی

در این لحظات

چه رنجشی با من است

وقتی هیچ خیابانی نمی تواند

مرا به خانه تو برساند

باید بپذیرم

رفتن

یعنی نرسیدن ...



((محمد شیرین زاده))

لبخند بزن مرا ببوس
پای فنجان چای بنشین
مرابه صرف صبحانه‌ای دعوت کن
ازخودت بگو
بگذار، عشق طلوع کند!
صبح بهانه‌ای‌ست
برای آنکه کنارت بنشینم
و نگاهت را غافلگیر کنم!
وقتی می‌دانم
داری دوست داشتنت را
با این خنده‌های زیبا
با صدای دلنشین‌ات
با آهنگ ضرب دستان در جام هوا
رو می‌کنی

عرفان یزدانی


ممنونم از لطف و محبت شما دوست مهربانم
با مهر
احمد

●♥ محمد شیرین زاده ♥● دوشنبه 23 فروردین 1395 ساعت 04:11 http://m-bibak.blogfa.com

خیلی زیبا بود درود احمد عزیز

من نزار را بسیار دوست دارم اما متاسفانه در مجله ای خواندم ک نزار گفته دیگر استعفا داده از آنگه از نگاه زنان می خواند ..

سلام آقا محمد عزیز
خوشحالم که این شعر را دوست داشتید
من متاسفانه این مطلبی را که شما بهش اشاره میکنید را نخواندم مطمئنا دلیلی برای گفتنش داشته ایکاش اون دلیل را هم شما بهش اشاره میکردید
مانا باشی
با مهر
احمد

دلارام یکشنبه 22 فروردین 1395 ساعت 17:28

ﻣﻦ ﯾﮏ ﺯﻧﻢ؛
ﻣﻮﺟﻮﺩ ﻏﻤﮕﯿﻦ ﺩﻟﻢ ...
ﺯﺧﻢ ﻋﻤﯿﻖ ﺑﺎﻭﺭﻡ !
ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺷﮑﺴﺘﻦ ﺗﻨﻢ ...
ﺭﻭﺡ ﻫﺰﺍﺭﺍﻥ ﻭﺻﻠﻪ ﺍﻡ ...
ﻣﻦ ﺍﺯ ﺧﻮﺩﻡ ﺩﻝ ﮐﻨﺪﻩ ﺍﻡ !!
ﺧﺎﻣﻮﺵ ﻭ ﺍﻣﺎ ﺷﺎ ﮐﯽ ﺍﻡ،
ﺗﻨﻬﺎﻣﯿﺎﻥ ﺩﻓﺘﺮﻡ
ﯾﮏ،ﭼﻨﺪﺧﻄﯽ ﺑﺎﻗﯽ ﺍﻡ !
ﺷﻌﺮﻡ ﮐﻪ ﯾﻐﻤﺎ ﮔﻮﯾﺪﻡ ...
ﺣﺮﻓﯽ ﮐﻪ ﺷﺎﻫﯿﻦ ﺧﻮﺍﻧﺪﻡ ...
ﺭﻭﺡ ﻓﺮﻭﻏﻢ ﺩﺭ ﺗﻨﻢ ...
ﺷﺎﺧﻪ ﻧﺒﺎﺕ ﺣﺎﻓﻈﻢ ...
ﺫﮐﺮ ﺍﻧﺎﻟﺤﻖ ﻣﯽ ﺯﻧﻢ !!
ﺩﺍﺭ ﻣﺼﯿﺒﺖ ﻣﯽ ﺧﺮﻡ !!
ﻣﻦ ﯾﮏ ﺳﮑﻮﺕ ﻣﻤﺘﺪﻡ ...
ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺑﯿﺰﺍﺭ ﺍﺯ ﺑﺪﻡ ...
ﻣﻦ ﯾﮏ ﺯﻧﻢ؛
ﺩﻧﯿﺎﯼ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﻭ ﭘﻠﻢ ...
ﺧﻮﺩﺭﺍﺷﮑﺴﺘﻢ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﻡ !
ﻓﺎﻧﻮﺱ ﺍﺣﺴﺎﺳﻢ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ،
ﺩﺭ ﻭﺣﺸﯽ ﺟﻨﮕﻞ ﺷﺐ،
ﺍﺯ ﺳﺎﯾﻪ ﻫﺎ ﺭﺩ ﻣﯽ ﺷﻮﻡ ...
ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﺩﺭﯾﺎ ﻣﯽ ﺭﻭﻡ ...
ﻭﻗﺖ ﻗﺮﺍﺭﯼ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﻡ !!
ﺍﻣﻀﺎﯼ ﺣﮑﻢ ﺁﺧﺮﻡ ...
ﻣﻦ ﯾﮏ ﺯﻧﻢ !
ﺭﺍﺣﺖ ﻗﻀﺎﻭﺕ ﻣﯽ ﺷﻮﻡ """"
ﺩﺭ ﺣﮑﻢ ﺍﯾﻦ ﮐﻔﺎﺵ ﻫﺎ،
ﻣﻦ ﭘﺎ ﺑﺮﻫﻨﻪ ﻣﯽ ﺷﻮﻡ !!!
ﺍﺯ ﺳﺮﺯﻣﯿﻦ ﺣﻖ ﺧﻮﺩ،
ﺗﺒﻌﯿﺪ ﺩﻧﯿﺎ ﻣﯽ ﺷﻮﻡ !!!
ﺍﻫﻞ ﺍﺳﺎﺭﺕ ﻧﯿﺴﺘﻢ،
ﺭﺍﺿﯽ ﺑﻪ ﺭﻓﺘﻦ ﻣﯽ ﺷﻮﻡ..

چایِ من لبریز و لب دوز است و لب سوز است، آااای
می خوری با من تو چای؟
گرچه کامم تلخ و چایم تلخ و روزگارم نیز تلخ
امّا دلبرم
گر تو آیی
لب گُشایی
لب بریزی
لب بسوزی
لب بدوزی
واااای!
بَه چه محشر می شود
اندازه ی یک چای خوردن
کامِ من شیرین نمایی
دلبرم
ماهِ فروردین است و چایی
با تو می چسبد فقط

لیلا زارع

دلارام یکشنبه 22 فروردین 1395 ساعت 17:25

آه از آغوشت...
من گیج میخورم درپنهانی؛
هرگاهه نگهبانی قدمهایت...
منطقه ی دیده بانی نگاهت؛
بالای دکل عظیم احساست...
آه قلبت ؛
قلبت سربازیست وظیفه شناس...
قلبت؛سربازیست مسلح...
قلبت نمیخوابدسر پست!!
من چگونه واردمنطقه ی نظامی تنت شوم!!!
تومدافع مرز خودی ومن ؛
به تسخیرت آمدم...
باهجوم وحشی دلم!
بی مهمات مرسوم این روزهای حکومتم

اسلامی

واژه ها
در نگاه امن تو شعر می شوند
صبح شد بانو
صبح شد
نگاهت را به آفتاب گِره بزن...
ببین که زندگی چگونه در نگاهت میبارد
پنجره را برای تو باز کرده ام
گیسو به باد بسپار
ببین که این زندگی چگونه در آغوش تو نفس می کشد
حسی در تو پنهان است که بوی بهار می دهد
حضور تو آفتابیست که
میباردُ
میباردُ
میبارد
تو
عشقت
نمِ باران دارد

امیرمحمد مصطفی زاده

نیلوفر یکشنبه 22 فروردین 1395 ساعت 17:02

وقتی صحبت از مرز می شود، فاصله ها، چه آنقدر دور! چه تا می شود نزدیک، توفیری ندارند. نمی شود دید مگر به آن فکر کرد. نمی شود دید مگر در ذهن ترسیمش کرد.
مرزی که بین خوشحالی وُ اندوه است، مرزی که میان من تا اوست. نمی شود دید مگر در ذهن به آن پرداخت. به آن حجم بخشید. به آن رنگ داد. بر آن نامی گذاشت.
در ما، که چه این ما که می گویم منِ تنها باشد، چه من با تو، چه من و یک نسل؛ در ما اندوهی ست به حجمی نامعلوم. به رنگی ناشناخته. به نامی پنهان. که مرزش را تاخوشحالی نمی شود دید مگر ترسیمش کرد. مگر در ذهن به آن پرداخت.

سید محمد مرکبیان


آدم هایى هستند که شاید
کم بگویند "دوستت دارم"
یا شاید اصلا به زبان نیاورند
دوست داشتنشان را،
بهشان خرده نگیرید.
این آدمها فهمیده اند
"دوستت دارم" حرمت دارد،
مسئولیت دارد...
ولى وقتى به کارهایشان نگاه کنى،
دوست داشتن واقعى را میفهمى.
میفهمى که همه کار میکنند
تا تو بخندى،
تا تو شاد باشى...
آزارت نمیدهند...
دلت را نمى شکنند..
به هر درى میزنند که با تو باشند
من این دوست داشتن را مى ستایم

زویا پیرزاد

بهسا یکشنبه 22 فروردین 1395 ساعت 16:11

احمد عزیزم
بهسا هستم
قبل از اینکه کانال تلگرامتو داشته باشم مواقع عصبانیت غمگین و عصبی میشدم ولی حالا شعرهارو مرور میکنم واقعا بهم کمک کرده و آرامش خاص و فوق العاده ای بهم میده.

آرزوی سلامتی و سربلندی برات دارم

سلام بهسا عزیز
خیلی خوشحال هستم که بعد از مدتها شما را دوباره در وبلاگم می بینم
خدا را شکر میکنم که اشعار کانال تلگرامم به شما آرامش میده از این بابت خوشحالم
مانا باشی
با مهر
احمد

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.