هنگام نوشتن نام تو

دستم نه
اما دلم به هنگام نوشتن ِ نام ِ تو می لرزد
نمی دانم چرا
وقتی به عکس ِ سیاه و سفید این قاب ِ طاقچه نشین
نگاه می کنم
پرده ی لرزانی از باران و نمک
چهره ی تو را هاشور می زند
هم‌خانه ها می پرسند
این عکس کوچک ِ کدام کبوتر است
که در بام تمام ترانه های تو
رد ِ پای پریدنش پیداست ؟
من نگاهشان می کنم
لبخند می زنم
و می بارم
 
یغما گلرویی

نظرات 3 + ارسال نظر
دلارام جمعه 14 اسفند 1394 ساعت 18:56

باید با وسواس بنشینم و
یکی از چهارخانه های پیراهنت را
که به قلبت نزدیک تر است ،
انتخاب کنم ؛
بعد بشود خانه ی من ...

آخر میدانی ؟!
من
به صدای قلب ِ تو
به عطر تن تو
عادت دارم ...

زکیه_خوشخو

من دلم برای آن شب قشنگ
من دلم برای جاده ای که عاشقانه بود
آن سیاهی و
سکوت
چشمک ستاره های دور
من دلم برای او گرفته است

محمدرضا عبدالملکیان

دلارام جمعه 14 اسفند 1394 ساعت 18:27

به همان خیابانی زده ام
که تو رفته ای سر تا سر اش را

پیش از من
بی آنکه بدانی
به جیب های پر از شعرت هیچ اعتباری نیست!

و حالا
خیابان خواب ندارد

از دست دختری
که مدام شعر جمع می کند
و در جیب هایش می ریزد!


لطیفی

واپسین مرد زندگی ات نیستم
واپسین شعرم
نوشته شده به آب زر
آویخته میان سینه هات
واپسین پیامبری هستم
که آدمیان را
به بهشت ناب مژگانت
دعوت میکند

نزار قبانی

سه نقطه های دلم ... چهارشنبه 12 اسفند 1394 ساعت 13:25 http://noghtehchinhayedelam.blogfa.com/

روزی نو
آغازی نو
جغرافیای بوسه ی من ، کجایی ؟
تا در سپیده های تو پهلو گیرم
عطر گل شب بو کجایی ؟
شب تابستانی بی حس کنار جاده افتاده است
دلم می خواهد
چنان بنوشمت که در استخوانم حل شوی
آسمان آب شده در تنگ بلورین من
موجی کف بر لبم که به اشتیاق تو تا ساحل می دوم
و لب پر زنان به بستر خود می روم
بی آنکه تو را ببینم
روزی تو
آغازی نو
جغرافیای خانه ی من , کجایی ؟

شمس لنگرودی

دل
نیست
که
گلوله ی آتش است
برش میدارم صبح ها
میبرم اش بیرون
تمام روز
می گردانمش با خودم
برش میگردانم
خانه
شما چه میدانید
کسی که
گلوله ی آتشی در سینه اش می تپد
چقدر میتواند
سردش
شده باشد

رویا شاه حسین زاده

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.