تنهایی یعنی تو

سرد
یعنی تو
که صدایت یخ می بندد بر رگ هایم
به وقت هایی که کسی را دوست داری
که من نیستم
 
گرم
یعنی تو
که هر نگاهت داغ می شود بر دلم
برای بعد ها
به وقت هایی که کسی را دوست داری
که منم
 
آب
یعنی تو که بر سرم می ریزی
پاک
از ابرهای دلتنگِ سقف خانه ات که از خیابان فرار کرده اند
به جای هر غسلی
به جای هر بارانی
 
خاک
یعنی خاک بر سر لحظه هایی
که ما مال هم نیستیم
 
خلاصه
خورشید
کتاب
کفش
کلید
کلمه
همه شان تویی
به تنهایی
 
تنهایی
یعنی تو
که نمی دانی بی من
چقدر تنهایی
 
مهدیه لطیفی

نظرات 4 + ارسال نظر
سپیده متولی چهارشنبه 9 دی 1394 ساعت 20:01 http://www.sepideh-motevalli.blogsky.com

خاتون ! خودم کتیبه ای از آهم ، دیگر ز تو ملال نمی خواهم
حرفی بزن سکوت تو پیرم کرد ، من واژه های لال نمی خواهم
تردیدی آن چنان که تو می دانی ، مثل خوره به جان من افتاده ست
چیزی بگو که دلخوشی ام باشد ، تقدیر و احتمال نمی خواهم
با این چنین تبسم کمرنگی ، برگشتنت قشنگ نخواهد بود
سیب آن زمان که سرخ شود سیب است ، من هدیه های کال نمی خواهم
روزی دلت گرفت و گمان کردی ، وقتش رسیده است که برگردی
پای همان درخت اساطیری ، تقویم ماه و سال نمی خواهم
من دلخوشم به این که کنار تو ، یک عمر آشنای قفس باشم
پرواز را ز یاد نخواهم برد ، اما دوباره بال نمی خواهم
آری ، اگر به خویش قبولاندم ، تو رفته ای و باز نخواهی گشت
دل می دهم به هر چه که باداباد ! از مرگ هم مجال نمی خواهم ....

"بابک دولتی "

گاهی نداشتن
خودِ داشتن است
داشتنِ خوبی هایی که
تنِ هر رهگذری نمی رود
داشتنِ دلی که
مهمانِ همیشگیِ هرکسی نمی شود
داشتنِ غروری که
با تمامِ زیرِ پا گذاشتنش
باز تو را به عقب می برد
و برایت نمایان می کند
آنچه که دل ت قادر به دیدنش نیست
مثلِ نداشتنِ ارزشِ بعضی ها
برایِ داشتنِ یک تو
که تنها و تنها
برایِ او
خودش را بی مرز می کند
تا تمامِ عاشقانه هایِ دنیا را
به پایِ لحظه هایش بریزد
تا تمامِ شیطنت ها را
تنها به رُخِ خلوتِ او بکشد
گاهی نداشتن
خودِ داشتن است
خودِ داشتن خدایی که
حواسش
به ساده دلیِ ساده دل ها هست

عادل دانتیسم

دلارام چهارشنبه 9 دی 1394 ساعت 18:11

روی دستهای باد
ارزوها به ارامی تشییع می شوند
ودر جایی
دورتر از خیال تو به ابدیت می رسند.
اینجا زنی
برای همیشه
در خود غروب کرده است....!!

جعفری

بین ما
همه چیز تمام شده است
به غیر از یک چیز

که من هنوز
دوستت دارم

فاروق مظلومی

نیلوفر چهارشنبه 9 دی 1394 ساعت 13:17

مثل یک کویر نشین
اسبی داشته باشم
و عاشق یک ستاره باشم
شب که شد
تو در آسمان میدرخشی
من مثل دیوانه ها
می تازم
می تازم
می تازم
تا جایی که تکلیفِ شب را با ستاره اش روشن کنم ..

کویر نشین غریب عاشق می شود..

می بینی ؟ حتی نرسیدن به تو هم ، داستانِ پر از رویایِ خودش را دارد
یادت باشد
عاشق را نه شب تهدید می کند ، نه مرگ
فقط فاصله !

نیکی فیروزکوهی

هر بار با دلم می جنگم
تو برنده می شوی
جهان
جای خوبی برای عاشقانه زیستن نیست

این حرف را اما
با هیچ گلوله ای نمی شود
در مغز این دل فرو کرد
میمیرد اما
باور نمی کرد

رویا شاه حسین زاده

سه نقطه هاب سه‌شنبه 8 دی 1394 ساعت 17:22


........................................................................
آدم در تنهایی است که می پوسد و پوک می شود و خودش هم حالیش نیست. می دانی؟ تنهایی مثل ته کفش می ماند، یکباره نگاه می کنی می بینی سوراخ شده. یکباره می فهمی که یک چیزی دیگر نیست. بیشتر آدم های دنیا در هر شغلی که باشند از خودشان هرگز نمی پرسند چرا چنین شغلی دارند. چیزهای دیگری هم هست که آدم دنبال دلیلش نمی گردد. یکیش مثل تنهایی است. خیلی ها فکر می کنند که سلامتی بزرگ ترین نعمت است، ولی سخت دراشتباهند، وقتی سالم باشی و در تنهایی دست و پا بزنی ، آنی مریض می شوی، بدترین نحوست ها می آید سراغت ، غم از در و دیوارت می بارد، کپک می زنی، کاش مریض باشی ولی تنها نباشی...

عباس معروفی

موسیقی مورد علاقه ات را
به عقد گوشهایم در آورده ام
لیوانت را آنقدر با عشق بوسیده ام
که احساس می کنم
پیوند بین مولکول هایش
هر روز محکم تر می شوند
با صندلی چوبی ات آنقدر مهربان رفتار کرده ام
که به زودی جوانه خواهد زد
فقط نمی دانم
تو چرا بر نمی گردی ؟!

محسن حسینخانی


ممنونم بابت متن بسیار زیبایی که از عباس معروفی نوشتید از خوندنش لذت بردم
مانا باشید
با مهر
احمد

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.