کاش تو به جای من بودی

کاش تو به جای من بودی
تا می فهمیدی که دوست داشتنت
چه کار سخت و فرساینده ایست
کاش من به جای تو بودم
تا طعم این همه دوست داشتن را می چشیدم

آزدمیر آصف
مترجم : سینا عباسی

نظرات 9 + ارسال نظر
رهگذر شنبه 14 آذر 1394 ساعت 09:53 http://kokabesabz.blogfa.com/

ممنون به خاطر این انتخاب های زیبا

فرزانه شنبه 7 آذر 1394 ساعت 23:29

سلام و عرض احترام احمد عزیز
امیدوارم وضعیت جسمی ات بهتر شده باشه
اشعار جدید رو خواندم. بسیار زیبا بودند. مخصوصا سروده ی زیبای زنده یاد مشیری.
نویسا بمانی دوست خوبم

دادا شنبه 7 آذر 1394 ساعت 19:31

سلام دادا

خوشحالم که هستی

شاد باش و دیر زی

درود جناب زیادلو :
امیدوارم خیلی خوب باشید
به به ، از دیدن صفحه ی اینستا بسیار لذت بردم
خیلی خوب شد که آدرسش رو گذاشتید ، بسیار بسیار خوب بود
برقرار و مانا باشی دوست من

سپیده متولی سه‌شنبه 3 آذر 1394 ساعت 11:44 http://www.sepideh-motevalli.blogsky.com

دلم گرفته از این روزهای تکراری

دلم گرفته ترازاین نمی شود آری

تمام روز کپی می شوم به روی خودم

و خواب هــــم کـــه ندارد خیالِ بیداری

کنارِ چشمــــه ی این روزهای خشکیده

چه سالها که نشستم ولی نشد جاری

همیشه یک نفراز هیچ جا نمی آید

و زخـــم فاصله ها آه میشود کاری

و بس که عقربـــه هـــا دورخویش چرخیـــدند

گرفته بغض ساعت از این لحظه های پرگاری

قطارِ یک نفـــره باز میرسد از راه

و باز روز دگر، راه و ریل تکراری

منم همانکه درآغوش خویش میمیرد

و ضربه ضربه کاریست آه ضربه کاری

"کاووس کمالی نژاد"


............................................................
شخصیت هایی در من اند
که با هم حرف نمی زنند
که همدیگر را غمگین می کنند
که هرگز دورِیک میز غذا نخورده اند
شخصیت هایی در من اند
که با دست هایم شعر می نویسند
با دست هایم اسکناس های مُرده را ورق می زنند
دست هایم را مُشت می کنند
دست هایم را بر لبه ی مبل می گذارند
وهمزمان
که این یکی می نشیند
دیگری بلند می شود، می رود
شخصیت هایی در من اند
که با برف آب می شوند
با رودها میروند
وسال ها بعد
در من می بارند
شخصیت هایی در من اند
که در گوشه ای نشسته اند
ومثل ِ مرگ با هیچ کس حرف نمی زنند
شخصیت هایی در من اند
که دارند دیر می شوند
دارند پایین می روند
دارند غروب می کنند
وآن یکی هم نشسته است
روبه روی این غروب چای می خورند
شخصیت هایی در من اند
که همدیگر را زخمی می کنند
همدیگر را می کُشند
همدیگر را
در خرابه های روحم
خاک می کنند
من اما
با تمام شخصیت هایم
دوستت دارم .
گروس عبدالملکیان

نیلوفر دوشنبه 2 آذر 1394 ساعت 08:01

چهار شعر بسیار زیبا از محسن حسینخانی امیدوارم خوشتون بیاد و در وبلاگتون استفاده کنید احمد آقا

1. از من کارهای سخت بخواه!
مثلا هوس توت فرنگی کن در چله ی زمستان!
برایم بهانه ای در قله ی قاف بتراش!
یا من را
به جنگ اژدها بفرست
اما هرگز نخواه
که دوستت نداشته باشم

2.لب های تو
روزهای قرمز تقویم منند
برای بوسیدنشان
باید همه چیز را
تعطیل کرد

3.می روی که خوشبخت شوی
و من
حال کودکی را دارم
که نخ بادبادکش پاره شده
مانده برای اوج گرفتنش ذوق کند
یا برای برنگشتنش
گریه

4.می خواهی بروی برو!
نگو زمان همه چیز را درست می کند
درخت که نیستم
در پاییز گریه کنم
در زمستان سبک شوم!

محمد شیرین زاده یکشنبه 1 آذر 1394 ساعت 23:29 http://m-bibak.blogfa.com

عاشقانه ترین شعرم را

روزی در آغوش تو خواهم سرود

آنروز که طبیعت

به احترام ما سکوت خواهد کرد

و تو دوستت دارم را

به لهجه ی باران

و عشق را

به زبان بوسه

بر بند ، بند تنم

جاری می کنی

من فریاد زنان این راز را

به جهانیان خواهم گفت :

اگر چشم های تو نبود

تمام شعر های عاشقانه

دروغی بیش نبود ...



((محمد شیرین زاده))

نیلوفر یکشنبه 1 آذر 1394 ساعت 13:08

سلام احمدآقای عزیز
چه انتخابهای زیبایی همچون همیشه بسیار دلنشینند..
ممنونم و امیدوارم سلامت و شاد باشید..

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.