بانوی رویاهای من

عمری به هر کوی و گذر گشتم که پیدایت کنم
اکنون که پیدا کرده ام ، بنشین تماشایت کنم

الماس اشک شوق را تاجی به گیسویت نهم
گل های باغ شعر را زیب سراپایت کنم

بنشین که با من هر نظر ، با چشم دل ، با چشم سر
هر لحظه خود را مست تر ، از روی زیبایت کنم

بنشینم و بنشانمت آنسان که خواهم خوانمت
وین جان بر لب مانده را مهمان لبهایت کنم

بوسم تو را با هر نفس ، ای بخت دور از دسترس
وربانگ برداری که بس ، غمگین تماشایت کنم

تا کهکشان ، تا بی نشان ، بازو به بازویت دهم
با همزمانی ، همدلی ، جان را هم آوایت کنم

ای عطر و نور توامان یک دم اگر یابم امان
در شعری از رنگین کمان با نوی رویایت کنم

بانوی رویاهای من ، خورشید دنیاهای من
امید فرداهای من ، تا کی تمنایت کنم ؟

فریدون مشیری 

نظرات 4 + ارسال نظر
نازنین . ی سه‌شنبه 10 آذر 1394 ساعت 14:53 http://aramgah-92.blogfa.com

شعرای فریدون مشیری دوست دارم !

سپیده متولی سه‌شنبه 3 آذر 1394 ساعت 11:45 http://www.sepideh-motevalli.blogsky.com

تا بیافتد روسریت از سر مشقت می کشند

بادها الــــحق والانصـــاف زحمت می کشند

بس که هرجا بر سرت دعواست حتی شانه ها

انتظـــار تـــــار مویت را بــــــه نوبت مــی کشند

چشـــم تو... ابــروی تو... یاللعجب این روزها

مست ها را هم به محراب عبادت می کشند

جای هر روزی که بی تو در دلم زخمی نشست

رسم زندان است بر دیــــــوار آن خط می کشند

میوه می چینـــم، برایــــم برگ ها را پس بزن

دست هایم پشت پیراهن خجالت می کشند

بس کــــه در عین ریـــــا مردم فریبند آخــرش

چشم هایت را به دنیای سیاست می کشند

پس مواظب باش وقتی عابران سر به زیر

با زبان بـی زبانــــی از تو منت می کشند

مردم چشمم بـــه خـون از دولت عشقت نشست

هرچه مردم می کشند از دست دولت می کشند

"علی فردوسی"


...................................................
مُزد عاشقی ، رنج است
اما این رنج روشنی می بخشد ..
از دلی عاشق که می شکند
موسیقی و ترانه می تراود ..

جبران خلیل جبران

ماتیلدا یکشنبه 1 آذر 1394 ساعت 18:53

صفایی بود دیشب با خیالت خلوت مارا
ولی من باز پنهانی تورا هم آرزو کردم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.