تو در من می طپی

تو در من می طپی
و من آغاز می شوم
با من راه می روی
و برگهای زرد از من فرو می ریزد
در من قدم می زنی
و هزار جوانه از من می روید
با من سخن می گویی
و حرفهای تو شعر می شود
شعر من
من ترا می نوشم در آب در چای
زیر دندانم طعم تو چون گندم
چون خوشه انگور
من ترا در خود می شویم
با عطر کویر
عطر تن خود
من ترا می بینم
هر دم در هر نفسم
وقت سحر هنگام غروب
در زیر آسمان عشق خودم
و ترا می خوانم در یک شعر قشنگ
هر کجا می روی برو
فقط باش

نسرین بهجتی

نظرات 5 + ارسال نظر
زن عاشق شنبه 21 آذر 1394 ساعت 19:14

بنویس ...عاشقی فقط شعر میزاری

سپیده متولی سه‌شنبه 3 آذر 1394 ساعت 11:53 http://www.sepideh-motevalli.blogsky.com

یک لحظه حتی چشم از من برنداری

من با نگاهت زنده ام باور نداری؟!

باور نداری پلکی از من چشم بردار

آن وقت می بینی مرا دیگر نداری

این غم که لبخند تو را با خود ندارم

سخت است آری سخت تر از هر نداری

پروانه ات بودم ولی از من پس از این

چیزی بجز یک مشت خاکستر نداری

با هر قدم پا می گذاری بر دل من

قربان لطفت! پای خود را برنداری

"محمد جواد شرافت"

:
................................................................
منم
که از دوست داشتنت دست برنمی دارم
نمرده ام اما
پاهای رفتنم را
در زمین خاک کرده ام
عزیزم،
باد وقتی به دکمه های پیراهن من می رسد
چند لحظه مکث می کند
و شاخه های دلم را
یکی یکی می تکاند
پریسا صالحی

رها دوشنبه 2 آذر 1394 ساعت 00:07

همیشه می گویم تمام این حرفها فقط حرف است، اما، نمیدانم چرا هروقت به تو می رسم،تمام این حرفها رادرخود می یابم.من ازتک تک این کلمات سرشارم.

نیلوفر یکشنبه 1 آذر 1394 ساعت 13:16

عشق

همانقدر که بزرگم میکند

و شاد

و امید وار

همانقدر هم تحقیرم میکند

و مایوس

و غمگین

یک روز خوشبختترین آدمِ روی زمین

یک روز

بی ثبات

بی اراده

بلاتکلیف میشوم

یک روز عاشقِ شاعر

یک روز شاعرِ عاشق

یک روز

بیزار از هر چه حرفِ قشنگ

بی* کلام ترین میشوم

تو با منی

خاطراتت با من

تمام این دنیا با من است

عجیب در کنارِ تو

تنها

و تنهاتر

و تنهاترین میشوم

و گرچه عشق زیباترین دلیلِ بودن است

هر روز ، بیش از روزِ پیش

از این زندگی سیر میشوم

نیکی فیروزکوهی

ممنونم بابت انتخاب زیباتون احمدآقای عزیز

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.