واقعی ترین بانوی افسانه ها

نوازشم کن
من واقعی‌‌ترین بانویِ افسانه‌های توام
فرقی‌ نمی‌‌کند کجا
آغوش تو
هرجا که باز شود
باشکوه‌ترین قصرِ دنیاست
قصری که تنها آقایش تویی ‌

نیکی‌ فیروزکوهی

نظرات 3 + ارسال نظر
دلارام سه‌شنبه 26 آبان 1394 ساعت 18:59 http://banooyebeheshteman2.blogfa.com

تمام ثانیه ها را
به انتظار نشسته ام
وچشم از هیچ
خطی بر نمی دارم
گوشم به همه جا هست
در ، امدنت شکی نیست
اما ای کاش....
نیم نگاهی به عکس اخرم داشتی
به موهایی که کم کم دارند
جشن زمستان می گیرند
به هجوم بی وقفهی "تو"
در عبور از لحظه های بی کسی "من"
نیاید ان روز
که تو رسیده باشی
من از درخت زندگی
افتاده باشم....
دیدارمان پای درخت لطفی ندارد...


.............................................
وقتی که تو نیستی
دنیا
چیزی کم دارد
مثل ِ کم داشتن ِ یک وزیدن ، یک وا‍ژه ، یک ماه !! ... من فکر می کنم در غیاب ِ تو
همه ی ِ خانه های ِ جهان خالیست !
همه ی ِ پنجره ها بسته است !
وقتی که تو نیستی
من هم
تنهاترین اتفاق ِ بی دلیل ِ زمین ام !! ...
واقعا ... وقتی که تو نیستی
من نمی دانم برای گم و گور شدن
به کدام جانب ِ جهان بگریزم ...
سید علی صالحی

سپیده متولی شنبه 23 آبان 1394 ساعت 18:16 http://www.sepideh-motevalli.blogsky.com

کاشکی آسان شود با رفتن من مشکلت
گوشه ای پهلو بگیرد قایق بی ساحلت
آه ای دل هیچ بار این گونه سنگینی نداشت
بار این رنج گران بر شانه های کاهلت
تو تمام هستیت را ریختی در پای عشق
در نظر اما نیامد هستی ناقابلت
اشکهایت را کسی از پشت لبخندت ندید
بی خبر بودند و غافل از غم ناغافلت
ماندن و افسردن و در خویشتن تنها شدن
حاصلی جز این ندارد ماندن بی حاصلت
خنجری بر پشت احساس تو می آمد فرو
بوسه وقتی می زدی بر دستهای قاتلت
آه ، ای روح مذبذب ، رومی زنگی نسب
از کدامین آب و خاک آغشته اند آب و گلت !؟
شک شبیه عنکبوتی بر یقینت خیمه زد
تا به جایی که یقین کردی به شک باطلت
گرمی دست تو میزان دمای عشق بود
سرد شد وقتی که دستان تو ، فهمیدم دلت...

"محمدرضا ترکی"

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.