مسافر همیشه همسفر من

ساده دلانه گمان میکردم
تو را در پشت سر رها خواهم کرد
در چمدانی که باز کردم، تو بودی
هر پیراهنی که پوشیدم
عطرِ تو را با خود داشت
و تمام روزنامه های جهان
عکس تو را چاپ کرده بودند
به تماشای هر نمایشی رفتم
تو را در صندلی کنار خود دیدم
هر عطری که خریدم
تو مالک آن شدی
پس کی ؟
بگو کی از حضور تو رها میشوم
مسافر همیشه همسفر من

نزار قبانی

نظرات 9 + ارسال نظر
محمد شیرین زاده شنبه 23 آبان 1394 ساعت 01:26 http://m-bibak.blogfa.com

سلام میشه بیشتر از این شعرا آپ کنید ممنون اگه تعداد آپ کردنتونو بیشتر کنید

فرزانه پنج‌شنبه 21 آبان 1394 ساعت 12:40

سلام و عرض ادب احمد عزیز
امیدوارم در این روزهای سرد و بارانی پاییز، گرم و بهاری باشی. ممنونم از ثبت سروده های زیبا.
خواندم و لذت بردم
مانا باشی به مهر [گل]

فرزانه پنج‌شنبه 21 آبان 1394 ساعت 12:38

ﺷﺎﻋﺮ ﻭ ﻓﺮﺷﺘﻪ ﺍﯼ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺩﻭﺳﺖ ﺷﺪﻧﺪ ...
ﻓﺮﺷﺘﻪ ﭘﺮﯼ ﺑﻪ ﺷﺎﻋﺮ ﺩﺍﺩ ﻭ ﺷﺎﻋﺮ ، ﺷﻌﺮﯼ ﺑﻪ ﻓﺮﺷﺘﻪ ...
ﺷﺎﻋﺮ ﭘﺮ ﻓﺮﺷﺘﻪ ﺭﺍ ﻻﯼ ﺩﻓﺘﺮ ﺷﻌﺮﺵ ﮔﺬﺍﺷﺖ ﻭ ﺷﻌﺮﻫﺎﯾﺶ ﺑﻮﯼ ﺁﺳﻤﺎﻥ
ﮔﺮﻓﺖ ...
ﻓﺮﺷﺘﻪ ﺷﻌﺮ ﺷﺎﻋﺮ ﺭﺍ ﺯﻣﺰﻣﻪ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺩﻫﺎﻧﺶ ﻣﺰﻩ ﻋﺸﻖ ﮔﺮﻓﺖ ...
ﺧﺪﺍ ﮔﻔﺖ : ﺩﯾﮕﺮ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﺪ ... ﺩﯾﮕﺮ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﺮ ﺩﻭﺗﺎﻥ ﺩﺷﻮﺍﺭ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ...
ﺯﯾﺮﺍ ﺷﺎﻋﺮﯼ ﮐﻪ ﺑﻮﯼ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺸﻨﻮﺩ ، ﺯﻣﯿﻦ ﺑﺮﺍﯾﺶ ﮐﻮﭼﮏ ﺍﺳﺖ ... ﻭ
ﻓﺮﺷﺘﻪ ﺍﯼ ﮐﻪ ﻣﺰﻩ ﻋﺸﻖ ﺭﺍ ﺑﭽﺸﺪ ، ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺑﺮﺍﯾﺶ ﮐﻮﭼﮏ

شل سیلوراستاین

سپیده متولی سه‌شنبه 19 آبان 1394 ساعت 09:20 http://www.sepideh-motevalli.blogsky.com

هوایِ داغ ِ بندر کُش
دوباره رقص پارو ها
به لَنگر می کِشَم دندان !
کِنار لَنج و جاشو ها

کِنار دست ِ این شاعر
به قصد دلبری بنشین
من و تو؛ تووی لنگرگاه
بدون ِ روسری بنشین

کلاغ قصه سَر در گُم
دوباره اول ِ دفتر
دو تا انسانِ معمولی
تو از تهران ، من از بندر

جنوبِ داغ ِ من، با تو
شمال ِ خوبِ تو، با من
دو تا سگ بسته ای،وحشی
به چشمانت بگو لطفا"!

حضورت گوشه ی بیداد
روایت های تصویری
به دست فتنه می افتم
در آغوشم که می گیری

چه حالی می کُنم وقتی
پُر از آشوب و بیدادی
به ویران کَردَنَم بنشین
چقدر ای عشق، خردادی !

دروغ ِ مَرد ِ شاعر را
تو باید خوب بشناسی
تنت،جمهوریِ مطلق
لبت،اصلِ دموکراسی

سیاسی می شَوم این بار
به استبداد،بدبینم
بدونِ طرح ِ توجیهی
تو را اینطور می بینم

تَب ِ دیکتاتوری داری
خود ِ پینوشه در شیلی
دلیل ِ اتفاقات ِ
شروع ِ جنگ ِ تحمیلی

مخالف بودنم،حتمی ست
به نوعی،بنده،چپ/کوکم
من از این بندر ِ آرام
به تهران ِ تو، مشکوکم

تو حزب الله لبنانی
وَ چشمان ِ تو بیروت ست
تمام پاچه گیری ها
به سگ های تو مربوط ست!

به ثبت ِ رسمی ِ محضر
تو قطعا"،معتبر هستی
فلسطین تو خواهم شد
اگر،اشغالگر هستی!

تو مثل فتح ِ خرمشهر
به دست ِ بوسه ای پنهان
تویی خوشحالی ِ بعد از
شکست ِ حصر ِ آبادان

هوایِ داغ ِ بندر کُش
تو با من، تووی لنگرگاه
شروع ِ فتنه ای تازه
از آغوش ِ تو، بسم الله

"ناصر ندیمی"

کاکتوس سه‌شنبه 19 آبان 1394 ساعت 01:14 http://cactaceae.blogsky.com

در هجوم عاشقانه ی نام تو
بر پیکر سرد افکار من
قلم به هم اغوشی پیکر سپید کاغذها می رود
تا باز
در این هم اغوشی زیبا
شعر ناب از تو سرودن اغاز شود
کاکتوس
گویا باز حالتون خوب نیست
امیدوارم زودتر کسالت بر طرف بشه


..................................................
پیراهنت را در خیابان دیده ام
بارانی ات را در باران
و سیگارت را
بین دوهزار انگشت غریبه
انگار تورا میان شهر قسمت کرده اند
و سهم همه را داده اند !

لبخندت را داده اند به هم
عطرت را
به عابرانی که از کنارم می گذرند
و نامت را
تکه تکه در نامشان پنهان کرده اند ... تورا میان شهر قسمت کرده اند و سهم همه را داده اند
و دلتنگی ات
برای من مانده ست ..
ستاره جوادزاده

دلارام شنبه 16 آبان 1394 ساعت 17:52

وقتی قرار نیست هیچ جاده ای مرا به تو برساند

غربتم در این شهر افزونتر میشود
بی تو هوا کم میاورم
بی تو دلتنگی مجال نفیس نمیبخشدم
تو را کجای قصه گم کرده ام که
اینگونه دم هر غروب دلم تیر میکشد
من بی تو من نمیشوم گم میشوم
میان خنده ها
میان مردمی که عاشق رقص منند
کسی بعد تو دلم را ندید
کسی بعد تو مرا ندید
من با تو رفته ام
انچه جا مانده
مترسکی ست که بازیچه کلاغها شده...
من با تو رفته ام....

دلارام شنبه 16 آبان 1394 ساعت 17:46

سلام جناب زیادلو
مثل همیشه انتخابهایی ناب وزیبا

لی لی یت شنبه 16 آبان 1394 ساعت 13:53

درود و نور و مهر بر شما ... اینستاگرامتون رو فالو میکنم ...

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.