قدم زدن


وقتی تمام شهر
به خواب می روند
من در کوچه ها
تو را قدم می زنم

ایلهان برک

نظرات 3 + ارسال نظر
مهدخت سه‌شنبه 9 تیر 1394 ساعت 13:19

سلام احمد عزیز و بزرگوار
شاد باش بابت تارنمای نو...
بسیار اقدام سنجیده ای داشتین
اشعار انتخابی به دلم نشست و سپاس..

سلام مهدخت عزیز
مرسی دوست عزیز و مهربانم
خوشحالم که وبلاگ جدیدم را پسندیدی
شاد و سلامت باشی
با مهر
احمد

فرزانه یکشنبه 7 تیر 1394 ساعت 20:06

سلام و عرض ادب احمد عزیز
چقدر از دیدن این وبلاگت خوشحال شدم. به نظر من بهترین کارو کردی.
احمدجان با اتفاقی که در بلاگفا رخ داد من دیگه اعتمادی به این سایت ندارم. شاید منهم به میهن بلاگ اسباب کشی کنم.
باور کن بیش از وبلاگ خودم برای وبلاگ شما ناراحت بودم و اصلا برام قابل هضم نبود زحمات دوسال اخیر شما بر باد رفته باشه.
خوشحالم هستی. همیشه باش احمد عزیز

سلام فرزانه عزیز
خیلی خوشحال شدم از اینکه شما را اینجا ملاقات کردم
واقعا متاسف شدم که بلاگفا باعث شد زحمات دو سال شما از بین بره و از اینکه میخواهی در جای دیگه ایی وبلاگت را باز سازی کنی خوشحالم
فرزانه عزیز از اینکه بخاطر وبلاگ من ناراحت بودی از صمیم قلب ازت تشکر میکنم شما واقعا دل مهربونی دارید
من از داشتن دوستان خوبی همچون شما به خودم می بالم
شاد و سلامت باشید
با مهر
احمد

بتول یکشنبه 7 تیر 1394 ساعت 19:24

در سر من
انباری از راه های نرفته
با توست!
حالا یک بالش می خواهم
پر از پر
و یک دنیا خواب های ندیده.

حسینی

روحم
شبه‌جزیره‌ی متروکی‌ست
که هر روز
کسانی شبیه خودم
بی‌اعتنا از کنارش رد می‌شوند،
تنها گاهی
کودکی‌هایم
از دور برایم دست تکان می‌دهد
بی‌آنکه بداند
اینکه ترکش می‌کند
منم

کامران رسول زاده

ممنونم از همراهی تون خانم بتول عزیز
با مهر
احمد

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.