مرا به خوابی دیگر گونه بیداری بخش

با شبی که در چشمهایت در گذر است
مرا به خوابی دیگر گونه بیداری بخش
چرا که من حقیقت هستی را
در حضور تو جسته ام
و در کنار تو صبحی است
که رنج شبان را
از یاد می برد
بگذار صبحم را به نام تو بیاغازم
تا پریشانی دوشینم
از یاد برده شود

شمس لنگرودی

نظرات 1 + ارسال نظر
بتول جمعه 22 خرداد 1394 ساعت 22:27

مثل ِ ماه
که هر شب
اسیر است
به دستان ِ برکه ...
اسیرم
دَمادَم
به چشمان ِ تــــــو...

از مرز ِ
خواب و خیال بگذر
ماه شب هایم باش

لامعی

از دیدار تو باز میگردم
با دست‌هایی که در دستهایم جا مانده‌اند
و حرف‌هایی که در دهانم

از دیدار تو بازمی‌گردم
با چشم‌هایی
که راه خانه را بازنمیشناسد

کسی در رگ‌هایم راه میرود
کسی در قلب‌ا‌م می‌ایستد
و در جیب‌هایم دستی‌ست
که بوی ِ عشق می‌دهد

در آیینه نگاه می‌کنم
تو را می‌بینم

مریم ملک دار

با درود و سپاس فراوان دوست عزیز
با مهر
احمد

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.