من گرفتار و تو در بند رضای دگران

من گرفتار و تو در بند رضای دگران
من ز درد تو هلاک و تو دوای دگران

گنج حسن دگران را چه کنم بی رخ تو ؟
من برای تو خرابم ، تو برای دگران

خلوت وصل تو جای دگرانست ، دریغ
کاش بودم من دل خسته ، بجای دگران

پیش ازین بود هوای دگران در سر من
خاک کویت ز سرم برد ، هوای دگران

پا ز سر کردم و سوی تو هنوزم ره نیست
وه که آرد سر من رشک ، بپای دگران

گفتی امروز بلای دگران خواهم شد
روزی من شود ای کاش ، بلای دگران

دل غمگین هلالی بجفای تو خوشست
ای جفاهای تو خوشتر ز وفای دگران

هلالی جغتایی

نظرات 1 + ارسال نظر
زهرا شنبه 13 مرداد 1397 ساعت 00:00

وبلاگتون عاللللیه.واقعا خسته نباشید.امشب با خوندن اشعاروبلگتون بعداز مدتها روحم تازه شد

سلام عصر به خیر
خیلی ممنون از اینکه بهوبلاگم سر زدید و خوشحالم که اشعار اینجا به شما آرامش می دهد
شاد و سلامت باشید
با مهر
احمد

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.