آن که مرده بود من نبودم

غروب بود
تماشا می‌کردی از پنجره‌ات
ظلماتی را که خیابان را می‌پوشاند
کسی از جلوی خانه‌ات می‌گذشت
شبیه من بود
قلبت تند می‌زد
آن‌که می‌گذشت اما
من نبودم

شب بود
خوابیده بودی در تختت
بیدار می‌شدی به ناگاه در جهانی خاموش
چیزی در خواب چشم‌هایت را می‌گشود
و ظلمات آن‌جا بود
در اتاقت
آن‌که تو را می‌دید
اما من نبودم

در آن اوقات هیچ جا اثری از من نبود
و تو بی دلیل می‌گریستی
حالا دست‌کم به من فکر می‌کنی
و عاشقانه زندگی می‌کنی
آن‌که این را می‌دانست من نبودم

کتاب می‌خواندی
کتابی گشوده و باز
مردمان آن عاشق می‌شدند و می‌مردند
جوانی در قصه کشته شد
ترسیدی
و با همه‌ی توانت گریستی
آن‌که مرده بود اما
من نبودم

ازدمیر آصف
مترجم : محسن عمادی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.