تا ز دیدار تو ای آرزوی جان دورم

تا ز دیدار تو ای آرزوی جان دورم
خار خشکم که ز باران بهاران دورم


گرچه تا مرز جنون رفته ام از خویش برون

بی تو ز صد مرحله از منزل جانان دورم


چون سبو دست به سر زنم می زنم از غم که چرا

جام بوسیدش و من زان لب خندان دورم


همچو شبنم دلم ایینه صد جلوه اوست

گرچه زان چشمه ی خورشید درخشان دورم


خضر راه من سرگشته شو ای عشق که من

می روم راه و ز پایان بیابان دورم


کی سر خویشتنم باشد و سامان خرد

من که در راه جنون از سر و سامان دورم

شفیعی کدکنی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.