امشب که برایت می‌نویسم

امشب که برایت می‌نویسم
گریه‌ی تو
تنها موسیقی‌ست
که در رگ‌های خانه جریان دارد
و من چقدر گریه‌ات را
از چشمانت بیشتر دوست می‌دارم
که می خواهم بمیرم و هیچگاه
به چشم نبینم
گناه من نیست
زیبا زنانه گریه می‌کنی
و شاعرانه گلایه
نگران نباش
تقدیری در کار نیست
کابوس دیده‌ایم

سید محمد مرکبیان

من دردم

من دردم
درد یعنی صورت پاییزی تو
یعنی نا امید
بعضا قامت تو ، بعضا دهان تو
و بعضی وقت ها ، سایه ی پشت چشمان تو

یعنی کودکی تو
در کوچه های استانبول
استانبولی که گاهی وقت ها
احساس می کنم هیچ وقت ندیده ام

و یا شمعی که تو
شبانه در کلیسا
روشن اش می کنی
و یا مرگ تو
برای صورتی که
هیچ وقت ندیده ای

یعنی زمان
که در نبود تو
بی معناست
و صورتی که همیشه در من
تغییر می کند

صورتی که
هم شب و هم سپیده دم را
با خود دارد

من
آن آواره ام
که در دست خط درد
بزرگ شده ام

ایلهان برک
مترجم : سیامک تقی زاده

فریاد من از فراق یارست

فریاد من از فراق یارست
و افغان من از غم نگارست

بی روی چو ماه آن نگارین
رخساره من به خون نگارست

خون جگرم ز فرقت تو
از دیده روانه در کنارست

درد دل من ز حد گذشتست
جانم ز فراق بی‌قرارست

کس را ز غم من آگهی نیست
آوخ که جهان نه پایدارست

از دست زمانه در عذابم
زان جان و دلم همی فکارست

سعدی چه کنی شکایت از دوست
چون شادی و غم نه برقرارست

سعدی