گندمی از خوشه های مو

ناگهان دیدم
گندم را از خوشه های موی من می دزدی
و در کیف مدرسه ات پنهان می کنی
تو را از این بازی بازداشتم
دست بردار نبودی
ضربه ای روی دستت زدم
تا گندم را به یغما نبری
اما دست بردار نبودی
کوشیدم تو را به مدرسه بازگردانم
نپذیرفتی
و در گندمزار موی من خواب ماندی

سعاد الصباح

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.