در قمار عشق آخر ، باختم دل و دین را

در قمار عشق آخر ، باختم دل و دین را
وازدم در این بازی ، عقل مصلحت بین را

فصل نوبهار آمد ، جام جم چه می‌جویی
از می کهن پرکن ، کاسه سفالین را

آن که در نظر بازی ، عیب کوه‌کن کردی
کاش یک نظر دیدی ، عشوه‌های شیرین را

باد غیرت آتش زد ، در سرای عطاران
تا به چهره افشاندی ، چین زلف مشکین را

گر ز قد رخسارت ، مژده‌ای به باغ آرند
باغبان بسوزاند ، شاخ سرو و نسرین را

چون ز تاب می رویت از عرق بیالاید
آسمان بپوشاند ، روی ماه و پروین را

در کمال خرسند ، نیش غم توان خوردن
گر به خنده بگشایی آن دو لعل نوشین را

گر تو پرده از صورت ، برکنار بگذاری
از میانه بر چینی ، نقش چین و ماچین را

دفتر فروغی شد پر ز عنبر سارا
تا به رخ رقم کردی خط عنبرآگین را

فروغی بسطامی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.