این نصیب از دولت عشق تو بس باشد مرا

این نصیب از دولت عشق تو بس باشد مرا
گرنه عشقت سایه ی من شد چرا هر گه که من

روی برتابم ازو پویان زپس باشد مرا
هر نفس کانرا بیاد روزگار تو زنم

جمله ی عالم طفیل آن نفس باشد مرا
هر زمان زامید وصل تو دل خود خوش کنم

باز گویم نه چه جای این هوس باشد مرا
من کیم کاندیشه ی تو هم نفس باشد مرا

با تمنای وصال چون تو کس باشد مرا
گر بود شایسته ی غم خوردن تو جان من

سنائی غزنوی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.