پس از مرگم در سوگ من منشین

آن هنگام که بانگ ناخوشایند ناقوس مرگ را می شنوی
به دنیا اعلام می کند

من رها گشته ام

ازاین دنیای پست , از این مأمن پست ترین کرم ها
وحتی وقتی این شعر را نیز می خوانی

 به خاطر نیاور

دستی که آنرا نوشت

 چرا که آنقدر تو را دوست دارم

که می خواهم در افکار زیبایت فراموش شوم
مبادا که فکر کردن به من تو را اندوهگین سازد
حتی اسم من مسکین را هم به خاطر نیاور
آن هنگام که با خاک گور یکی شده ام
هر چند از تو بخواهم این شعر را نگاه کنی
بلکه بگذار عشق تو به من

 با زندگی من به زوال بنشیند

مبادا که روزگار کج اندیش متوجه عزاداری تو شود
و از اینکه من رفته ام

از جدایی دو عاشق خوشحال شود


ویلیام شکسپیر

بگذار از هم جدا شویم

بگذار از هم جدا شویم
چون پرندگانی که در هر فصل ، از دشتها و تپه‌ها کوچ میکنند
و چون خورشید ای معشوق من
که به هنگام غروب ، تلاش می‌کند که زیباتر باشد
در زندگیم چون شک و رنج باقی بمان
یکبار اسطوره و
یکبار سراب باش
و پرسشی بر لبانم باش
که در پی پاسخ سرگردان است
از بهر عشقی آسمانی
که در دل و بر مژگان ما آرمیده است
و از بهر آنکه همواره زیبا بمانم
و از بهر آنکه همواره به من نزدیکتر باشی
برو
بگذار چون دو عاشق از هم جدا گردیم
بگذار به رغم آنچه از عشق و مهر برای هم داریم از هم جدا گردیم
می خواهم از میان حلقه‌های اشک
به من بنگری
و از میان آتش و دود
به من بنگری
پس بگذار بسوزیم تا بخندیم
چون نعمت گریه را سالهاست
که فراموش کرده ایم
جدا شویم
تا عشق ما به روز مرگی
و شوق ما به خاکستر نشینی
دچار نشود
و غنچه‌ها در گلدان نپژمرد

نزار قبانی

تو برتری داشتی

تو برتری داشتی
تو را هرگز شگفت زده ندیدیم
تو برتری داشتی بر همه چیز
تو ابدی بودی
و می‌دانستیم
که تو همه چیز را می‌دانی
و ما
در جستجوی تمام راهها و دامها بودیم
تا تو را از راه به در کنیم

آنتوان دو سنت اگزوپری

در انتظار توام

در انتظار توام
در چنان هوایی بیا
که گریز از تو ممکن نباشد
تو
تمام تنهایی‌هایم را
از من گرفته‌ای
خیابان‌ها
بی حضور تو
راه‌های آشکار جهنم‌اند

شمس لنگرودی

برای خاطر عشق به من بگو‌

برای خاطر عشق به من بگو‌
آن شعله چه نام دارد که در دلم زبانه می‌کشد
نیرویم را می‌بلعد
و اراده‌ام را زایل می‌کند ؟

خطاست اگر بیندیشیم عشق
حاصل مصاحبت دراز مدت و باهم بودنی مجدانه است

عشق ثمره‌ی خویشاوندی روحی است
و اگر این خویشاوندی در لحظه‌ای تحقق نیابد
در طول سالیان و حتی نسل‌ها نیز
تحقق نخواهد یافت

جبران خلیل جبران

شهادت شمع

قطره قطره
مردن
و شب جمع را به سحر آوردن
روشنانه زیستن
خاموشانه مردن
مردن با لبخند
و پایان بخشیدن
به دود تردیدی تاریخی
بودن یا نبودن

سیاوش کسرایی

لعنت به تو

لعنت به تو
که بی رحم ترین سلاح کشتار جمعی دنیا
چشم توست

لعنت به تو
که نفرینی ترین بوسه ی جهان را داری

لعنت به تو
که وقتی عاشق می شوی
به خودت هم رحم نمی کنی

و نفرین به من
که در برابر همه ی اینها
تاب می آورم

ما
شیطانی ترین سرنوشتِ عاشقانه را
به خدا
تحمیل کرده ایم

افشین یداللهی