کوشیدم تو را

کوشیدم تو را از خاک حافظه‌ام ریشه کن کنم
اما دیدم در تار و پودم تنیده‌ای
همچون خزه دریایی

کوشیدم بوی تو را
از سلول‌های پوستم بیرون کنم
پوستم کنده شد
اما تو بیرون نشدی

کوشیدم تو را به آخر دنیا تبعید کنم
چمدا‌‌‌نهایت را آماده کردم
برایت بلیط سفر خریدم
در اولین ردیف کشتی برایت جا رزرو کردم
وقتی کشتی حرکت کرد
اشک در چشمانم حلقه زد
تازه فهمیدم در اسکله‌ام
تازه فهمیدم آنکه به تبعید می‌رود منم
نه تو

آقای من
همه چیز را می‌توان محو و نابود کرد
مگر اثر انگشت‌های تو که بر زنانگی‌ام
حک شده است

سعاد الصباح

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.